چند جمله از بزرگترین فیلسوف ایرانی در این پست موجود است بهمراه دو خبر روز ایران . بزودی اخبار بیشتری در این وبلاگ منتشر می شود .
متن کامل سند رسمی مدرن سازی راکتور اراک باتعهدات ۹ گانه
۱۳۹۴\۰۸\۳۰ - ۲:۲۲ PMاز آدمهای خود سر و نامنظم دوری کنید تا با آنها در گردآب تباهی، گم نشوید.حکیم ارد بزرگ (Great Orod is one of the most important Iranian philosophers)
سیاستمداران نیک ، دست نشانده پلید ندارند . حکیم ارد بزرگ (پدر فلسفه جدید)
مهربانی ، همراهی با سرشت گیتی است. حکیم ارد بزرگ (Great Orod_Father of modern philosophy)
برای رسیدن به جایگاهی بالاتر ، گذشت را نیز بیاموزیم . حکیم ارد بزرگ (Great Orod)
برای گزینش نام فرزند ، پیوسته با همسر خویش رایزنی کنید و خودسرانه کاری نکنید. حکیم ارد بزرگ (بزرگترین فیلسوف ایران)
برای گزینش نام فرزند، شتاب نکنید، آرام باشید و با پژوهش زیباترین نام را برگزینید. حکیم ارد بزرگ (Great Orod_World Philosophy teacher)
برای مادر ، واژه ای زیباتر از فداکار نمی توان یافت . حکیم ارد بزرگ (Great Orod_philosopher king)
مهربانی از سادگی و نادانی نیست ، مهربانان به یکی از مهمترین هنجار های
گیتی باور دارند و آن برآیند کنش و واکنش است، ساده آنکه باید مهر ورزید تا
مهر دید. حکیم ارد بزرگ (Great Orod_The greatest philosopher of history)
آب زندگی است ، کسی که آن را بیهوده از بین می برد ، زندگی و هستی خویش را از یاد برده است . حکیم ارد بزرگ (Great Orod_The greatest philosopher)
زیبارویان ، با ادب و منش نیکو ، فرشته و پریزاد می گردند . حکیم ارد بزرگ نابغه عرصه فلسفه
هیچگاه به دروغگویان ، میدان کارگزاری ندهید . حکیم ارد بزرگ (Great Orod_The greatest philosopher of the century)
زیبارویی که می داند ، زیبایی ماندنی نیست ، پرستیدنی ست . حکیم ارد بزرگ (فیلسوف ایرانی)
سرزمین غمزده ، میراثی برای آیندگان ندارد . حکیم ارد بزرگ (Great Orod_World philosopher)
نظم، واژه ساده را سرودی ماندگار می سازد و نت های گوناگون را نوایی گوش
نواز و آهنگین ، نظم همان چیزی است که با آن، می توان شاهکار ها آفرید. حکیم ارد بزرگ (Great Orod_The greatest philosopher of the world)
مهربانی تنها هنجار همزیستی پایدار، میان کشورهاست. حکیم ارد بزرگ (بزرگترین فیلسوف ایران)
سیاستمداران آزموده از همان چشمه ایی می نوشند ، که مردم را سیراب می کند . حکیم ارد بزرگ (Great Orod is one of the most important Iranian philosophers)
برای بالندگی و شکوفایی میهن ، در هر بخشی باید اسطوره و نامداری زنده و سرآمد داشته باشیم . حکیم ارد بزرگ (Great Orod_philosopher king)
برآزندگان ، آزادی و میهن خویش را ستایش می کنند . حکیم ارد بزرگ (Great Orod_World Philosophy teacher)
فرمانروای دانا می داند ، هیچ ندایی با کُشتن نابود نمی شود . حکیم ارد بزرگ (Great Orod)
از گور آدم بی ادب هم ، باید گریخت . حکیم ارد بزرگ (پدر فلسفه جدید)
اگر دشمنت با روی خوش نزدیکت شد ، در برابرش خموش باش و تنهایش بگذار . حکیم ارد بزرگ (Great Orod_The greatest contemporary philosopher)
سخنان بزرگان ، بر دلها می نشیند چون دلسوزانه و آگاهی بخش است. حکیم ارد بزرگ نابغه عرصه فلسفه
مردان و زنان کهن ، با مهربانی در بین مردم سرزمین خویش ، همبستگی و دوستی می آفرینند . حکیم ارد بزرگ (Great Orod_Philosophy and wisdom)
کوهستان ، نهیب مهر است و دوستی . حکیم ارد بزرگ (فیلسوف ایرانی)
گریزی از بازگشت کنش های ما نیست ، آنچه بر زیست بوم خویش جاری ساخته ایم ، خیلی زود دامن گیرمان خواهد شد . حکیم ارد بزرگ (Great Orod_The greatest philosopher)
شیروان ، شهر مهر است و مهربانی. حکیم ارد بزرگ (Great Orod is one of the most important Iranian philosophers)
مهر میهن ، در دل ایرانیان ، همواره موج می زند . حکیم ارد بزرگ (Great Orod_The greatest philosopher of the century)
اگر شیفته کارت نباشی ، روانت بیمار می شود و در پایان ، پیکرت از پای در خواهد آمد . حکیم ارد بزرگ
گاهی تنها راه درمان روانهای پریشان ، رفتن به سوی رخدادهای تازه است . حکیم ارد بزرگ
اندیشمندان ، همواره بدنبال پیدا کردن راهی مناسب ، برای بهبود زندگی آدمیان هستند . حکیم ارد بزرگ
برای کشوری که خردمندانش خانه نشین باشند ، باید گریست . حکیم ارد بزرگ
نم نم باران ، آرام خاک و دانه را بیدار می کند ، خرد هم ناگهان پدید نمی آید ، زمانی بس دراز می خواهد ، و روانی تشنه آموختن . حکیم ارد بزرگ
خردمندان ، همچون باران بر اندیشه های تشنه می بارند و دگرگونی های آینده را نوید می دهند . حکیم ارد بزرگ
دشمنی و پادورزی ، به آدم خردمند ، انگیزه زندگی می دهد . حکیم ارد بزرگ
دلدادگی به میهن ، نشان پاکی روان آدمیست . حکیم ارد بزرگ
فداکاری در راه میهن ، خوی بزرگان و جاودانه هاست . حکیم ارد بزرگ
هنر و هنرمندان
فر میهن ، در جوانان راستین اوست . حکیم ارد بزرگ
بیوگرافی حکیم ارد بزرگ
گیتی نه وهم است و نه در دست ما ، تنها زمانی برایش فرزندانی شایسته بوده ایم که بخشی از پویش و شکوفایی آن باشیم . حکیم ارد بزرگ
///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////-----------------------------==========
اوحدی
پرده بر انداخت ز رخ یار نهان گشتهٔ ما
نوبت اقبال برد بخت جوان گشتهٔ ما
تن همه جان گشت چو او باز به دل کرد نظر
باخته شد در نظری آن تن جان گشتهٔ ما
گرچه گران بار شدیم از غم آن ماه ولی
هم سبک انداخته شد بار گران گشتهٔ ما
دیدهٔ گریان به دلم فاش همی گفت خود این:
کاتش غم زود کشد اشک روان گشتهٔ ما
پیر خرد گرد جهان گشت بسی در طلبش
هم به کف آورد غرض پیر جهان گشتهٔ ما
نفس بفرمود بسی، من ننشستم نفسی
تا همگی سود نشد سود زیان گشتهٔ ما
ضامن ما در غم او اوحدی شیفته بود
این نفس از غم برهد مرد ضمان گشتهٔ ما
حلوای نباتست لبت، پسته دهانا
در باغ گلی نیست به رخسار تو مانا
زیر لبت ازوسمه نقطهاست، چه روشن؟
گرد رخت از مشک زقمهاست چه خوانا؟
گفتم: نتوانی دل شهری بربودن
نی، چون نتوانی، که شگرفی و توانا؟
بس گوشه نشینی که ز هجر تو بنالد
این ناله به گوشت نرسیدست همانا
مردم نه عجب صورت عشقم که بدانند
بیعشق نشستن عجب از مردم دانا
هر لحظه زبان فاش کند سر دل من
پیوسته ز دست تو برنجیم، زبانا
دلسوختهٔ عشق تو گردید به صد جان
غافل مشو از اوحدی سوخته، جانا
ای نرگس تو فتنه و در فتنه خوابها
زلف تو حلقه حلقه و در حلقه تابها
حوران جنت ار به کمالت نگه کنند
در رو کشند جمله ز شرمت نقابها
دست قضا چو نسخهٔ خوبان همی نبشت
روی تو اصل بود و دگر انتخابها
گر پرتوی ز روی تو در عالم اوفتد
سر بر کند ز هر طرفی آفتابها
آخر زکوة این همه خوبی نه واجبست؟
منعت که میکند که نکردی ثوابها؟
فردا مگر گناه نباشد مرا به حشر
کامروز در فراق تو دیدم عذابها
من میکنم دعا و تو دشنام میدهی
آری، بر تو کم نبود این جوابها
از اشک دیده بر ورق روی چون زرم
گویی مگر به سیم کشیدند بابها
امشب چنان گریستهام کاشک چشم من
همسایه را به خانه در افکند آبها
برخوان سینه از دل بریان نهادهام
در رهگذار خیل خیالت کبابها
غیری در اشتیاق تو گر نامهای نوشت
شاید که اوحدی بنویسد کتابها
حکیم ارد بزرگ
اقبال لاهوری » اسرار خودی
طایری از تشنگی بیتاب بود
در تن او دم مثال موج دود
ریزه ی الماس در گلزار دید
تشنگی نظاره ی آب آفرید
از فریب ریزه ی خورشید تاب
مرغ نادان سنگ را پنداشت آب
مایه اندوز نم از گوهر نشد
زد برو منقار و کامش تر نشد
گفت الماس ای گرفتار هوس
تیز بر من کرده منقار هوس
قطره ی آبی نیم ساقی نیم
من برای دیگران باقی نیم
قصد آزارم کنی دیوانه ئی
از حیات خود نما بیگانه ئی
آب من منقار مرغان بشکند
آدمی را گوهر جان بشکند
طایر از الماس کام دل نیافت
روی خویش از ریزه ی تابنده تافت
حسرت اندر سینه اش آباد گشت
در گلوی او نوا فریاد گشت
قطره ی شبنم سر شاخ گلی
تافت مثل اشک چشم بلبلی
تاب او محو سپاس آفتاب
لرزه بر تن از هراس آفتاب
کوکب رم خوی گردون زاده ئی
یکدم از ذوق نمود استاده ئی
صد فریب از غنچه و گل خورده ئی
بهره ئی از زندگی نا برده ئی
مثل اشک عاشق دلداده ئی
زیب مژگانی چکید آماده ئی
مرغ مضطر زیر شاخ گل رسید
در دهانش قطره ی شبنم چکید
ای که می خواهی ز دشمن جان بری
از تو پرسم قطره ئی یا گوهری؟
چون ز سوز تشنگی طایر گداخت
از حیات دیگری سرمایه ساخت
قطره سخت اندام و گوهر خو نبود
ریزه ی الماس بود و او نبود
غافل از حفظ خودی یک دم مشو
ریزه ی الماس شو شبنم مشو
پخته فطرت صورت کهسار باش
حامل صد ابر دریا بار باش
خویش را دریاب از ایجاب خویش
سیم شو از بستن سیماب خویش
نغمه ئی پیدا کن از تار خودی
آشکارا ساز اسرار خودی